سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عزیزکم می خواهی رخت عروسی بر تن کنی و با خانه ی کودکی ات وداع کنی و من به عنوان خواهر بزرگتر باید تحفه ای پیشکشت کنم .
اگر زندگی بدون رنجی را برایت آرزو کنم دروغی مضحک گفته ام ! پس واقعیتی را در سفره ای که بر کمرت می بندند می گذارم تا چاشنی قوتش شود 
.
شاید بعد از خواندن این نوشته برای همیشه رنج هایی که سهم تو از این کره ی خاکیست را در دل کوچکت پنهان کنی و هرگز لب به شکوه نگشایی !
اما به یاد داشته باش که قلب تو به اندازه ی مشت بسته ی توست پس ظرفیت نگهداری آنچه در پیش رو داری را نخواهد داشت آن گاه همه ی آنچه در درون ریخته ای از عمق به سطح خواهد آمد تا پوسته را بشکافد و لبریز شود ! بعد از آن هر وقت چشم در آینه می گشایی چین و شکن هایی خواهی دید حاکی از رنج هایی که جایگزین شادی های طول و عرض زندگیت شده اند .

به تو می گویم چون دوستت دارم ، چون رسول تجربه ام
.

عزیزکم خدا جنس مرد را به قدر کافی توانا آفریده است که بتواند بر مشکلات خود فائق آید و نیازی به حمایت زن نداشته باشد همان طور که چنان نیرویی به زن داده تا رنج زایمان را تحمل کند و بر شب زنده داری های مادرانه اش لب فرو بندد و با هر طلوع خورشید از بی خوابی هایی که در دل تاریک شب متحمل شده لذت ببرد .
فراموش نکن که زن به واسطه ی ظرافتش احتیاج به حمایت دارد و این شانه های کوچک اوست که باید بین بازوان مردی تنومند قرار گیرد تا در گردبادهای حوادث زندگی پرو بال نحیفش خرد نشود.

عزیزکم من و تو برای اثبات موجودیتمان ؛ نباید کارهای مردانه و خشن انجام دهیم نباید با دخالت در امور مردانه ، آن ها را در انجام مسئولیت شان سست و کاهل کنیم اگر بگذاریم زندگی  روال طبیعی اش را طی کند ، ما به کارهای منزل رسیدگی کنیم و امورات بیرون از منزل را به مرد بسپاریم ؛ خواسته و نا خواسته تعهد از هیچ یک از طرفین  سلب نخواهد شد .

باور کن زنان امروز در روز روشن و با شجاعتی کاذب مردانگی را از مردانشان می دزدند و آنان را
خلع سلاح می کنند ؛ سپس ادعا می کنند که بیش از توان شان فعالیت کرده اند و در طول زندگی ستمی بر آنان رفته که مستحق آن نبوده اند !( زنان کارمند ادعای ستمی مضاعف را دارند)

زنان امروز برای اثبات خود ؛ جز این که پا در کفش مردها بکنند و در انجام وظایف محوله ی مردان از آنان پیشی بگیرند ؛ راهی دیگر نیافته اند
!
گمان می برند که کم از مردان نیستند و می خواهند به آنان ثابت کنند که " هان این منم فرزند اسفندیار !"
می خواهند شانه به شانه ی آن ها پیش روند! غلط است ! غلط رفته اند زنانی که دوشادوش مردانشان بار سنگین زندگی را کشیده اند!
گلکم ، به شانه های ظریفت نگاه کن آیا آن ها
طاقت تحمل آن بار سنگین را دارند ؟
اگر می خواهی وجود خویشتن را اثبات کنی کارهایی را بر عهده بگیر که برای زنان تعریف شده است .
تو سایه به سایه مردت باش نه شانه به شانه اش .
ناز از آن توست و نیاز از آن او .

زندگی هر کس دو بخش دارد:1- مشترک و خانوادگی 2- شخصی و فردی . دو خط موازی چون ریل قطار ؛ با مقصدی مشترک.
 در بخش فردی اش پیش برو و توانایی هایت را بروز بده.
اما در بخش مشترکش پشت سر مردت باش ؛ تماشاچی و مشوق .
تو در زندگی مشترکت ؛ بازی خودت را بکن و برای او هورا بکش و فقط به او دلگرمی بده .


شاید امروز با اعتماد به نفس به بانک ها و ادارت مراجعه کنی تا برای شروع زندگی جدیدت وام بگیری ! موانع و سختی هایی را که قد و قواره ی تو نیستند را با غرور پشت سر بگذاری و استخوان بترکانی و خوشحال باشی! اما تو بسیار شکننده ای و خرد خواهی شد . انرژی جوانی ات ، مانع از آن خواهد شد که صدای خرد شدن استخوان هایت را بشنوی ؛ پس در گذر زمان دردی به جانت می نشیند که سال ها بعد نعره ات را به آسمان می فرستد و التیامی برایش نمی یابی
.

نازنینم ، کارهای مردانه را به مردت بسپار و خودت را از دنیای مردانه بیرون بکش او تواناست و خود از عهده ی اموراتش بر می آید مردی که تصمیم به ازدواج می گیرد موانع مسیر را می شناسد و قابلیت مقابله با آن ها را دارد و نیازی به دلسوزی ها و حمایت های تو ندارد اصلا دلسوزی های تو نوعی توهین به توانایی ها و قابلیت های اوست .

او می داند که زندگی باری بس عظیم و مملو از شدائد است که برای او هر چه عظیم تر ، لذت بخش تر .
او مغرورانه آن ها را بر دوش خواهد کشید و از آن لذت ها خواهد برد به شرط آن که تو مانع از درک این لذت نشوی و اجازه دهی محکم و استوار بر عهدی که بسته پایدار بماند
.

روزی که ثمره ی زندگی شما به بار بنشیند تو خواهی دید که مغرورانه خواهد گفت : "این کشتی عظیم را من به مقصد رساندم !"

پس تا آن روز تو بالای گود بمان و برایش هورا بکش ، تشویقش کن ؛ که او به تشویق تو بیشتر از حمایتت احتیاج دارد.

بگذار مرغ شادی در آشیانه ی دلت احساس امنیت کند و هرگز فکر کوچ در سر نپروراند .


گمان مبر که عامل پیوند شما آن دو انگشتری است که درانگشت حلقه ی شما می چرخد
؛ نه حلقه های متعددی در زندگیت خواهد چرخید که به چشم نمی آیند و تو به مرور آن ها را یکی یکی خواهی شناخت این حلقه ها به هم پیوسته اند و در ساخت زنجیر محکم زندگیت نقش بسزایی دارند اگر یکی را نشناسی و بدان توجه نکنی از استقرارت می کاهد و روانت را آسیب خواهد زد و و تو خوب می دانی که زندگی بدون آرامش میسر نیست .

از مهم ترین آن حلقه ها می توان به حلقه ی خانواده(هر دو طرف) اشاره کرد که هر کدام خود به حلقه های دیگری متصل اند . آن ها را بشناس و به آن ها چون حلقه ی انگشتری خویش ارج بنه .



نوشته شده در  شنبه 89/6/27ساعت  12:19 عصر  توسط بهار 
  نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بهار هفت ساله شد!
حسین پناهی
[عناوین آرشیوشده]
 
  • کلمات کلیدی :